8 ابان تولد مامانی....
سلام پسرکای شیرین و دوست داشتنی خودم. امسال تولد مامان افتاد تو محرم و مصادف شد با سوم محرم.پارسال بابایی یه جشن خانوادگی واسم گرفت که براتون نوشتم ولی امسال به احترام امام حسین خبری از جشن نبود. صبح که از خواب پاشدم خیلی عادی رفتم سر کار و ظهر هم با مسعود برگشتیم خونه .هیچ خبری از تبریک و از این حرفا نبود .راستش فکر کردم یادش رفته همش تو دلم برنامه ریزی میکردم که اگه یادش رفت امروزو فلان و میکنم و ال و بل... اومدیم خونه ناهار خوردیم و من و طاها خوابیدیم بابا هم پارسا رو برد کلاس زبان.حدود ساعت 5 وقتی از خواب پا شدم دیدم مسعود نیست پیش خودم گفتم حتما رفته پارسا رو از کلاس بیاره اخه کلاس پارسا ساعت 5 و نیم تموم بود . تلفن زنگ خورد خ...
نویسنده :
مامی حدیثه
19:00